جدول جو
جدول جو

معنی بد خرد - جستجوی لغت در جدول جو

بد خرد
(بَ دِ خُ)
نحس اصغر یعنی بهرام (مریخ). (از مقدمۀ التفهیم ص قلو) ، زن سطبراسکتین. (منتهی الارب) (آنندراج). زن ستبرران. (ناظم الاطباء). و رجوع به ابد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبک خرد
تصویر سبک خرد
سبک عقل، کم خرد، ساده لوح، برای مثال جز آن سبک خرد شوربخت سوخته مغز / که غره کرد مر او را به خویشتن شیطان (فرخی - ۳۲۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم خرد
تصویر کم خرد
کودن، ابله، لاده، شیشه گردن، انوک، خرطبع، کردنگ، غتفره، کاغه، ریش کاو، دنگل، خام ریش، بدخرد، کم عقل، سبک رای، دبنگ، غمر، فغاک، کانا، کهسله، تاریک مغز، گول، گردنگل، خل، تپنکوز، دنگ، چل، نابخرد، بی عقل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باد سرد
تصویر باد سرد
باد خنک، باد که با سرما همراه باشد، نفسی که از روی حسرت و ناامیدی از سینه برآورند، آه سرد، برای مثال مر آن درد را راه چاره ندید / بسی باد سرد از جگر بر کشید (فردوسی - ۷/۴۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی خرد
تصویر بی خرد
احمق، کودن، کم خرد، ابله، کم عقل، گول، غمر، کانا، لاده، خام ریش، ریش کاو، بی عقل، فغاک، انوک، سبک رای، خل، تپنکوز، گردنگل، بدخرد، شیشه گردن، خرطبع، چل، تاریک مغز، دبنگ، دنگل، دنگ، کاغه، کهسله، کردنگ، غتفره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرد خرد
تصویر خرد خرد
کم کم و آهسته آهسته پیش رفتن، به تدریج و تأنّی، پلّه پلّه، کم کم، کیچ کیچ، آرام آرام، رفته رفته، نرم نرمک، جسته جسته، نرم نرم، متدرّج، خوش خوشک، خوش خوش، آهسته آهسته، اندک اندک، تدرّج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدخرد
تصویر بدخرد
احمق، کودن، کم خرد، ابله، ریش کاو، شیشه گردن، چل، خام ریش، غمر، خرطبع، کهسله، گول، لاده، کردنگ، فغاک، کانا، بی عقل، کاغه، دبنگ، خل، دنگ، سبک رای، نابخرد، غتفره، کم عقل، تپنکوز، انوک، دنگل، گردنگل، تاریک مغز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی خردی
تصویر بی خردی
بی عقلی، کودنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی درد
تصویر بی درد
آنکه درد و رنجی ندارد، کنایه از آدم بی حس و بی تعصب، بی رگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی خود
تصویر بی خود
بی هوش، بی حال، بی اختیار، خارج شده از حالت طبیعی، شوریده، بیهوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی درد
تصویر بی درد
بی حس، بی رنج، بی غم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خرد
تصویر پر خرد
بسیار زیرک و عاقل پر عقل پر شعور مقابل کم خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد گند
تصویر بد گند
متعفن گندیده، رشوه پاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد کردن
تصویر بد کردن
بدرفتار کردن با او، ظلم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد عهد
تصویر بد عهد
سست پیمان پیمان شکن پیمان شکن بد پیمان، نمک بحرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاد خرد
تصویر زاد خرد
آنکه سنش کم است کم سال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبک خرد
تصویر سبک خرد
کم عقل، ساده لوح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی خرد
تصویر بی خرد
بی عقل، نابخرد، بی ادراک، بی فکر، بی اندیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد خطی
تصویر بد خطی
بد خط بودن مقابل خوش خطی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد خلق
تصویر بد خلق
بد خوی کژ رفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد خوی
تصویر بد خوی
بد خلق بد خیم ذ زشت خوی تند خو مقابل خوش خوی نیک خوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم خرد
تصویر کم خرد
کم عقل نادان ابله
فرهنگ لغت هوشیار
با خویشتن، هوشیار مقابل بیخود. باخود بودن، بهوش بودن آگاه بودن مقابل بیخود بودن، بخود توجه داشتن، دارای انانیت بودن انیت داشتن منی ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با خود
تصویر با خود
((خُ))
با خویشتن، هوشیار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی خود
تصویر بی خود
((خُ))
بی هوش، بی حال، بی اختیار، بلااراده، شوریده، بیهوده، بی فایده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی خرد
تصویر بی خرد
بی شعور
فرهنگ واژه فارسی سره
بی شعور، بی عقل، بی فراست، تهی مغز، کم خرد، مجنون، نادان، نافرزانه، نفهم
متضاد: بخرد، خردمند، فرزانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بی خود
تصویر بی خود
Preposterous, Witless
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی خود
تصویر بی خود
абсурдный , беспомощный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی خود
تصویر بی خود
absurd, unbedacht
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی خود
تصویر بی خود
абсурдний , безумний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی خود
تصویر بی خود
absurdalny, bezrozumny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی خود
تصویر بی خود
荒谬的 , 无知的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی خود
تصویر بی خود
absurdo, insensato
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی خود
تصویر بی خود
assurdo, insensato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی